ایمان بیاوریم به شروع فصل جدیدی از زندگی وجودی خود

تو خود همان معجزه ای هستی که به دنبالش بودی.

ایمان بیاوریم به شروع فصل جدیدی از زندگی وجودی خود

تو خود همان معجزه ای هستی که به دنبالش بودی.

هدف از ساخت این وبلاگ ، ایجاد دریچه ای جدید از عشق به خود،شهامت،عزت نفس و قوانین و روش های رسیدن به این مهم در زندگی برای مخاطبین عزیزم مخصوصا بانوان سرزمینم است به این امید که روزگاری برسد عرف اجتماعی ،قوانین و مردان سرزمینم اعتقاد و ایمان قلبی داشته و به این باور برسند که زنان از جایگاه والایی برخوردارند و لازمه ی این امر تنها و تنها این است که من و شما که با جنسیت مونث چشم به جهان هستی گشودیم خودمان را ، توانایی هایمان را ،عزت نفس و شهامتمان را باور کنیم و قدم در راهی بگذاریم هرچند سخت و هرچند ناهموار.داشتن آرامش،عشق، حق انتخاب ، آزادی بیان و عمل و نهایتا بهداشت روانی لیاقت تمامی انسان ها علی الخصوص بانوان است زیرا که زن مولد عشق و آرامش وانتقال دهنده ی آن است و جوامع امروزی بدون داشتن بانوانی با بهداشت روانی مطلوب از ضعیف ترین جوامع محسوب میشوند.

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

از زمانی که تصمیم گرفتم مهم ترین تصمیم زندگی ام را در بد ترین شرایط روحی خودم با خانواده ام در میان بگذارم،شاید برای من قرن ها بگذرد چون بهترین کلمه ای که میتوانم برایش بکار ببرم وحشتناک است،اما در واقع زمان تاریخی زیادی نمیگذرد....

اینکه من با چه واکنش هایی معقول یا غیر معقول مواجه شدم مهم نبود،حالا من مانده بودم و سخت ترین تصمیمی که در زندگی ام گرفته بودم....  بدی حال روحی و جسمی ام چیزی کم از آن فردی که طناب دار را دور گردنش آویخته بودن و منتظر بود تا سکوی زیر پایش را بکشند نداشت.....عمیق ترین دردی که میکشیدم دردی بود که از نزدیک ترین اطرافیانم که توقع حمایت از آنها داشتم بود...

تنفر،خشم،کینه،ترس،دودلی،بی کسی دردهایی بود که تجربه میکردم.....

من در گردابی دست و پا میزدم که هرکس که دستی به سویم دراز میکرد من باب کمک ،از ترس اینکه دشمنم باشد ،دستش را پس میزدم و از آن هم فاصله میگرفتم....دیگر آدم ها را نمیشناختم،هویتشان برایم زیر سوالاتی عمیق رفته بود و پرده هایی از چهر هایشان کنار رفته بود که مغزم از هضم آنها عاجز مانده بود....

روزهای زیادی را با قرص های آرامبخش در بیهوشی بسر میبردم تا بقول شاعر کمتر زندگی کنم....

روزهای زیادی بود از جایی که در آن بودم بیرون نرفته بودم چون که حتی از سایه ام که روی دیوار می اوفتاد میترسیدم...

بی اغراق میگویم... من از همه ی آدم های دنیا دیگر میترسیدم.....

و بدتر از همه این بود که این ترس باعث تنهایی شدید و سکوت در من شده بود...سکوتی که مرا تا مراحلی از جنون کشانیده بود....

  • حسنا جمالی
  • ۰
  • ۰

قبول مسئولیت

مهم این است که به این باور برسیم قبول مسئولیت به معنای سرزنش کردن خودمان نیست.سرزنش کردن مشخص میکند چه کسی مقصر است در حالی که هدف ما از قبول مسئولیت این است که چه کسی تصمیم گرفته تا شرایط را بهبود ببخشد.

همین الآن...

همین الآن هر کجای زندگی مان که هستیم باید بدانیم که هم موقتی ست و قطعا همان جاییست که انتظارش را داشته ایم...

ما به این برهه ی زمانی رسیده ایم تا بتوانیم آنچه را لازم است یاد بگیریم تا شخصی شویم که زندگی مان را  آن طوری که واقعا میخواهیم بسازیم حتی اگر همین حالا زندگی بسیار سخت و چالش بر انگیز شده است.

زمان حال همیشه فرصتیست تا درس بگیریم،رشد کنیم و از هرآنچه قبلا بودیم بهتر باشیم....

#حسنا_جمالی

  • حسنا جمالی
  • ۰
  • ۰

دوست داشتن خود

 

 

#حسنا_جمالی

  • حسنا جمالی
  • ۰
  • ۰

زمانی که با واقعیت جدید زندگی ام روبرو شدم (که البته کار آسانی نبود) ، مرتب از خودم میپرسیدم که چرا این اتفاق برای من افتاد؟!

میبایستی مسئولیت زندگی و سرنوشت خودم را بر عهده میگرفتم وبه جای شکوه و شکایت از وضع موجود، با شرایط کنار بیایم.

بنابراین انرژی ام را صرف حسرت خوردن برای آنچه که باید باشد و نیست یا اینکه ای کاش این اتفاق بد برای من نمی اوفتاد ،نکردم

بلکه انرژی ام را متمرکز کردم تا از آنچه دارم بهترین استفاده ممکن را ببرم.

من که نمیتوانستم گذشته را تغییر دهم،اما توانایی تمرکز بر شرایط حال و آینده ام را دارم.

در نتیجه قبول کردم تا از هرآنچه هستم راضی باشم  و هرآنچه را که نیستم بی چون و چرا بپذیرم...بنابراین حادثه ای که میتوانست نابود کننده باشد به بهترین اتفاق زندگی ام تبدیل شد البته بر پایه این باور که هر اتفاقی می اوفتد علتی دارد.....

#حسنا_جمالی

  • حسنا جمالی
  • ۰
  • ۰

زندگی

فقط دو راه برای زندگیکردن وجود دارد:

یکی این است که انگار هیچ معجزه ای وجود ندارد،دیگری این که همه چیز معجزه است...

 

آلبرت انیشتین

#حسنا_جمالی

  • حسنا جمالی